پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

پرهام مهربونم

نزدیک شدن به تولد پرهام

داریم به تولد سه سالگی پرهام نزدیک می شیم ، یعنی پرهام 3 رو فوت می کنه و وارد چهار سالگی اش می شه . چقدر زود گذشت ، البته این که زود گذشت یا نه باید از مامان و آقا بپرسم . تولد پرهام سه تیرماهه . 3 تیر سه شنبه است احتمالاً توی این روز یه تولد کوچیک با دوتا از همکارام و توی خونه خودمون می گیریم و تولد اصلی پرهام رو جمعه 6 تیرماه ، باغ عمه طاهره می گیرم ، اگه پنچ شنبه می شد بهتر بود ولی از اونجا که سه تا کنکوری داریم که دوتا شون صبح جمعه کنکور دارند ، بهتر دیدیم که تولد رو عصر جمعه برگزار کنیم . تمام دوستان وبلاگی تولد دعوتند ، بدون تعارف دعوت می کنم  و دوست دارم که همگی تشریف بیاورید ، می تونید چند روز بمونید و شیراز رو هم حسا...
28 خرداد 1393
2253 11 17 ادامه مطلب

یه ماجرای بامزه

اون روز (20/3/93) یه اتفاق بامزه افتاد که گفتم حتماً توی وبلاگ پرهام بنویسم . من سال 86 گواهینامه رانندگی گرفتم ولی اصلاً پشت ماشین ننشسته ام ، شاید ماهی یکبار ، سالی یکبار . امسال یکی از تصمیمات مهمم اینه که رانندگی کنم . اول اینکه هر وقت پشت ماشین  میشینم پرهام معترض می شه و میگه برو کنار بشین ، بذار بابا اونجا بشینه . اون روز خواستم ماشین رو از پارکینگ بیارم بیرون پرهام هم عقب نشسته بود . دنده عقب گرفتم و یه کم آمدم بیرون و مواظب بودم که به ستونی که پشت سرم هست نزنم که پرهام با فریاد گفت : نزنـــی ، نزنـــی ، زدی زدی !!! . گفتم مامان حواسم هست . خلاصه دنده عقب رو گرفتیم و  خواستیم از...
28 خرداد 1393

اولین استخر رفتن پرهام

اداره ما یه سری کلاس واسه ایام تعطیلات بچه ها گذاشته یکی از این کلاسها آموزش شنا است . با خودم فکر کردم که پرهام رو بفرستم آموزش شنا ، البته هدف من واقعاً یاد گرفتن شنا نیست توی ذهنم بود که بیشتر توی مکان های عمومی قرار بگیره و ارتباط اجتماعی اش بیشتر بشه  . با کارشناس ورزشی اداره صحبت کردم ، آقای لوافی گفت به خاطر سنش بهتره که با مربی شنای اداره  صحبت کنم روز پنچ شنبه (8/3/93) با آقای لوافی رفتیم  و مربی شنا ، پرهام رو دید ، اولین حرفی که بهم زد این بود که خیلی کوچیکه ، بعد هم گفت پرهام حرف گوش می کنه ، بهش گفتم حرف من رو گوش نمی کنه ولی حالا شاید حرف شما رو گوش کنه . ازش پرسیدم بهترین سن واسه آموزش شنا چه سنی هست ...
12 خرداد 1393

خودتون ببینید

امروز چون خیلی خوشحالم یه پست دیگه هم می زارم قرار بود عکس نقره هایی که خریدم رو بذارم این انگشترم      و این هم دستبندم . و اینم روی دستم قابل هیچ کدوم از دوستان رو نداره ، امر بفرمایید سریعاً می فرستم ، من فقط عادت دارم بخرم ولی معمولاٌ هیچ نوع زیورآلاتی استفاده نمیکنم ، عادت دارم فقط حلقه ازدواجم رو می پوشم و بس. عکس هایی هم که سنتی گرفتیم اینها هستند. خانواده سه نفری مون من و پرهام پدر و پسر مثل دهاتی شدند ، محمد و پرهام از صبح می رن توی آفتاب کار می کنند و خانم خانه که من باشم به  پوست صورتم می رسم  ، انواع ماسک ها می زارم و ...
6 خرداد 1393

دو تا خبر خیلی خوب

                        امروز ششم خرداد ماه یکهزار و سیصد و نود و سه هست . البته به شمسی .  و به قمری امروز عید مبعثه . خیلی خوشحالم ، دیروز و امروز خداوند بهم دوتا عیدی خوب داده. خدایا شکرت ، تو خیلی خوبی . اولین عیدی که گرفتم این بود که دختر یکی از همکارام (آقای کمالیان ) موفق شد به المپیاد جهانی زیست شناسی دانش آموزی راه پیدا کنه . آیدا دختر خاصی هست ، از اون مدل دخترهایی که باید بگردی تا بتونی یه صفت منفی داخلش پیدا کنی هر چند که من همون یه دونه هم نتونستم پیدا کنم . نقاشی های زیبایی می کشه ، خیلی خوب گیتار می زن...
6 خرداد 1393
1